داستانِ ما
قصه از کجا شروع شد؟
با چند سال سابقهٔ فعالیت رسانهای دور هم جمع شدیم. هر کداممان دستی بر آتش داشتیم اما انقدر این میدان بزرگ بود که گاهی نمیتوانستیم همه چیز را در یک دایره جمع کنیم. دغدغههایمان روحمان را آزار میداد. باید جایی را پیدا میکردیم تا مبارزه کنیم. مبارزهٔ تمدنی! این را از سید شهیدان اهل قلم آموخته بودیم که گفت: «جنگ ممکن است که باشد یا نباشد! اما مبارزه تمامی ندارد.»
روزها به گپوگفت نشستیم و شبها به مطالعه و تولید محتوا. حتی دربارهٔ اینکه چه اسمی انتخاب کنیم ساعتها بحث کردیم. اسمی که هم رسانه داشته باشد هم نمادی برای رسانهٔ دینی شود. یکی قرآن بهدست گرفته بود و دیگری مفاتیح. یکی میگفت اسمش را بگذاریم: دِرع، دیگری میگفت: تُراب! کمکم کارمان به شعرخوانی رسید. آن شب برای خودش شبِ شعری شده بود. کتابِ شعری باز کردم و به این شعر برخورد کردم:
امشب دلــم به مأذنه اینگـــونه داد اذان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان عج
مأذنه؛ همانجایی که ندایِ حقگویی اسلام بلند شد. همانجایی که مردم به خدا دعوت شدند! همانجایی که ولایتِ امیرالمؤمنین ع هر صبح و شام فریاد زده میشود.
روزی سه بار پشت بلندای مأذنه
آقایی تو أشهد ما می شود علی ع
چطور ادامه پیدا کرد؟
با قرض و بدهی دفتری کوچک زیرِ پلههای یک موسسهٔ قرآنی اجاره کردیم و نام مأذنه را بر سردرش کوبیدیم. دو سهتا میز قدیمی و کهنه و کمی صندلی دستِ دوم تهیه کردیم تا امورات بگذرانیم. اتاقک ما از همهطرف آفتابخور بود و کولر نداشت. دو برابر پولِ صندلیها یک کولر کوچک خریدیم تا گرمازده نشویم. یادم میآید کولر فقط یکمتر جلویِ خودش را باد میزد و دورتادورِ اتاق گرمای طاقتفرسا داشت. هر روز از خانه یخ میآوردیم و در کلمندی کوچک میانداختیم تا آب خنک گرمای مأذنه را جبران کند.
دورههایمان را مجازی و رایگان برگزار کردیم. در سال اول 5000 نفر در دورهها شرکت کردند. برای خودمان هم عجیب بود. وقتی گزارش فعالیتمان را به نهادهای فرهنگی دادیم باور نمیکردند. گفتند مگر میشود؟ از کجا؟ چگونه؟ با چه بودجهای؟ با دستِ خالی؟ تازه این دوستان، اوضاع مجموعه را ندیده بودند.
بعد از مدتی از همانجا هم بیرونمان کردند! جایِ جدیدی پیدا کردیم که از آنجا بدتر بود. بویِ نم، پلههای کثیف، اتاق نمور. بعد از چند روز تلاش با هر زور ضربی بود از آن جهنم بهشتی ساختیم.
البته امروز به لطفِ خدا باکلی زحمت و تلاش و شکست و پیروزی، در مکانِ مناسبتری مشغول خدمت به شما دوستان هستیم.
مأموریت
انقلاب اسلامی یک پدیدهٔ نوظهور است که با خودش حرفهای نابی آورده. این حرفها در همهٔ زمینهها تمدنیست. از اقتصاد و فرهنگ و دین گرفته تا مسئلهٔ زن، حکومتداری و رسانه. مأموریتِ ما این است حرفهای نابِ انقلاب اسلامی را دربارهٔ رسانه و فضای مجازی بشناسیم و آن را بهدیگران بشناسانیم.
مسیر راه
راهمان از مسیر آموزش و تربیت مربیانی متعهد، متخصص، موضوعشناس و دینشناس میگذرد. کسانی که ظرایف رسانهای را ببینند، بشناسند و رسانه را بهخدمت تربیت انسانها دربیاورند. همین دلیل مقدم شدن کلمهٔ تربیت بر رسانه در تشکیلات تربیتی رسانهای مأذنه است.
چشم انداز
به امیدِ روزی که ندایِ ولایت امیرالمؤمنین ع از بلندایِ مأذنهها به جانِ و قلبِ عالمیان بنشیند.
پله در پله از آن ماذنه بالا می رفت
تا شهادت بدهد عشق ولی الله است